اتابکان آذربایجان
اَتابَكانِ آذَرْبایجان، سلسلهای از امیران تركنژاد، مشهور به ایلدگزیان ــ منسوب به مؤسس آن ایلدگز ــ كه از حدود سال 541 تا 622 ق / 1146-1225 م براران و بخشهایی از آذربایجان فرمان راندند و در دورهای، رشتۀ كارهای آخرین سلاطین سلجوقی عراق عجم را نیز در دست داشتند.
مقارن زوال امپراتوری سلجوقی، قدرت و نفوذ اتابكان در گوشه و كنار مملكت فزونی یافت. بهویژه پس از مرگ مسعود بن محمد در 547 ق / 1152 م و اسارت سنجر در خراسان به دست غزها، در سال بعد، اتابكان قدرت بیشتری یافتند و برخی از آنان در ولایات مهم حكومتهایی موروثی پی ریختند.
فرمانروایان اتابكان آذربایجان
1. شمسالدین ایلدگز
(حك ح 541- اواخر 570 یا اوایل 571 ق). برخی از منابع معاصر نام وی را به صورت ایل دنیز آوردهاند (نک :EI2, III / 1110; IA, V / 961) كه به گفتۀ مینورسكی، تلفظی نو است و محتمل نیست كه با ضبط این نام در منابع نخستین یكی بوده باشد. درحالیكه ایلدگز با تلفظ ارمنیان و گرجیان نیز مطابق است («مطالعاتی ... »)، 92، حاشیۀ 2). گفتهاند كه او را از دشت قبچاق به بردگی به همدان آوردند و در زمرۀ غلامان كمال سمیرمی، وزیر محمود بن محمود سلجوقی (حك 511-525 ق / 1117-1131 م) درآمد.
روایات مربوط به آغاز كار ایلدگز مانند برخی از فرودستانی كه به مسند حكمرانی و شهریاری برآمدند، البته در برخی منابع متأخرتر با افسانههایی درآمیخته است (ابن اثیر، 11 / 388؛ نیز نک : میرخواند، 4 / 599-600؛ خواندمیر، 2 / 557). در 515 ق پس از قتل سمیرمی، ایلدگز نخست به خدمت سلطان محمود درآمد و سپس به برادر او سلطان مسعود تعلق گرفت (ابن اثیر، همانجا؛ قس: ظهیرالدین، 75) و به سبب شایستگی و لیاقتی كه از خود نشان داد، چندان تقرب یافت كه مسعود «ولایت ارانیه (اران) به اقطاع به وی داد». همچنین شاهزاده ارسلان، پسر طغرل دوم نیز از همان آغاز تحت سرپرستی ایلدگز درآمد (همانجا)، ولی به روایت دیگر ارسلان پس از مرگ حامی خود، البقش (البغوش) در 549 ق به آذربایجان رفت و ایلدگز اتابك او شد (راوندی، 285؛ حسینی، 246؛ ابن اثیر، 11 / 267- 268). با این حال، ترتیب این رویدادها و حتی تاریخ دستیابی ایلدگز به حكومت اران به درستی دانسته نیست و تاریخ 530 یا 531 ق را كه برخی معاصران به عنوان آغاز حكومت ایلدگز بر اران آوردهاند (نک : زامباور، 349؛ ایرانیكا، II / 890)، محل تردید است. زیرا براساس روایاتی ظاهراً از پیش از 530 تا 540 ق، به ترتیب امرای مشهور دیگری چون قراسنقر (د 535 ق)، چاولی جاندار (د 541 ق)، عبدالرحمان بن طغایرك و خاصبیگ بن (بلنگری) بر اران یا آذربایجان فرمان میراندهاند (نک : ظهیرالدین، 61-62؛ ابناثیر، 11 / 46، 61، 64، 77، 79، 116- 118). به هر حال ایلدگز در540 ق از امرای قدرتمند آذربایجان به شمار میآمد، چه به گفتۀ ظهیرالدین نیشابوری (ص 58) در همین سال ایلدگز كه «مطواعترین بندگان خاص بود» به درخواست مسعود با سپاه آذربایجان به یاری وی در جنگ با بوزابه (بزابه) امیر فـارس شتـافت (نیز نک : راوندی، 233؛ ابن اثیر، 11 / 104). پس از این ظاهراً ایلدگز در همدان بماند، ولی سال بعد كه عبدالرحمان بن طغایرك به حكومت اران فرستاده شد، از بیم توطئۀ امرایی چون ایلدگز در پایتخت بر ضد خود، با اجازۀ سلطان او را نیز با خود به اران برد (ظهیرالدین، 62؛ راوندی، 237). عبدالرحمان در گنجه كشته شد و حكومت گنجه و اران را خاص بیگ در دست گرفت (ظهیرالدین، همانجا). ایلدگز در همین سال (541 ق) بار دیگر برای سركوب شورش بوزابه به یاری مسعود شتافت (همو، 63-64؛ راوندی، 241-242).
نخستین بار ابن اثیر (11 / 132) در رویدادهای سال 543 ق از ایلدگز به عنوان فرمانروای گنجه و اران یاد كرده است. بنابراین او در فاصلۀ سالهای 541 تا 543 و به احتمال بسیار در همان 541 ق، یعنی پس از آنكه خاص بیگ والی اران نزد مسعود به پایتخت شتافت، به حكومت این شهر دست یافت (حسینی، 224-225؛ نیز نک : لین پول، 2 / 309)، اما وقتی در 543 ق سلطان مسعود باز حكومت اران و عراق را به خاص بیگ داد (راوندی، 243)، خشم امرای دیگر و نیز سنجر، سلطان قدرتمند سلجوقی را در خراسان برانگیخت. ایلدگز كه پایگاه خود را در اران در خطر میدید. با برخی از امرای سرشناس دیگر بر ضد سلطان مسعود همداستان شد و بغداد را به محاصره گرفت، ولی در برابر عونالدین ابنهبیره (ه م) دیوانسالار خلیفه كاری از پیش نبرد (بنداری، 204-205؛ ابنجوزی، عبدالرحمان، 18 / 64-66 ابن اثیر، 11 / 132-134). از طرفی ایلدگز كه به گزارش یك مورخ ارمنی (مخیتارگش، 487) بر گنجه و نخجوان استیلا یافته بود، از اطلاعات مسعود سرپیچید. سكههایی كه او در همین ایام به نام سنجر ضرب كرده، بر این سریپچی دلالت دارد (نک : ایرانیكا، II / 891).
در 547 ق سلطان مسعود درگذشت و پس از یك دورۀ كوتاه ملكشاه ابن محمود، برادر وی محمد (حك 548-557 ق) بر تخت نشست. ایلدگز گرچه به فرمانبرداری او گردن نهاد و در حكومت اران باقی ماند (نک : حسینی، 239-240)، اما محمد از همان آغاز به مقابله با امرای بانفوذ ترك پرداخت و خاصبیگ را به نیرنگ كشت و سر او را به سفارش وزیر دسیسهگر خود، ابوالقاسم درگزینی (ه م) برای ایلدگز و آق سنقر دوم (ابن آق سنقر یا ارسلان ابه) احمدیلی، صاحب مراغه فرستاد. قتل خاص بیگ كه سالها در آذربایجان قدرتمندانه حكومت كرده بود، البته راه را برای استقلال خواهی ایلدگز هموار كرد. پس از این رویداد، آذربایجان به تدریج از حوزۀ نفود حكومت سلجوقی بیرون رفت و ایلدگز و آق سنقر دوم بر ضد سلطان محمد همداستان شدند (بنداری، 212-213).
به روایت عمادالدین كاتب، ایلدگز و آق سنقر نخست از دعاوی سلیمان شاه، عم سلطان محمد در مقابله با وی پشتیبانی كردند و او را به همدان بردند و بر تخت نشاندند، اما سلیمان شاه راهی در پیش گرفت كه نفرت مردم را برانگیخت. از همین رو ایلدگز و آقسنقر به اران و آذربایجان بازگشتند و سلطان محمد كه به اصفهان گریخته بود، در 548 ق دیگر بار به همدان آمد و به حكومت نشست (بنداری، 214-215؛ قس: ظهیرالدین، 68- 69). از سوی دیگر المقتفی خلیفۀ عباسی به روزگار انحطاط سلسلۀ سلجوقی نه تنها كوشید تا دستگاه خلافت را از سیطرۀ آنان رهایی بخشد، بلكه به مداخله در امور داخلی سلاجقه نیز پرداخت و در 550 ق در بغداد، به جای سلطان محمد، خطبه به نام سلیمان شاه كرد كه از همدان به بغداد گریخته بود. سلیمان شاه سپس نزد ایلدگز شتافت، اما نتوانست او را با خود همداستان كند (بنداری، 222-223). به روایت دیگر، ایلدگز با سلیمان شاه متحد شد، اما در جنگ با محمد شاه شكست خورد و سلیمان شاه به اسارت رفت. با اینهمه، ایلدگز به عذر و اطاعت پیش آمد و در حكومت اران بماند (حسنی 253-255؛ قس: ظهیرالدین، 69-70؛ راوندی، 262-266). این فرمانبرداری به درازا نكشید و چون سلطان محمد در 551 ق بغداد را در محاصره گرفت، ایلدگز به تشویق ابن هبیره وزیر خلیفه از آن سوی به همدان تاخت و سلطان محمد به ناچار از كنار بغداد برخاست (بنداری، 232-233؛ حسینی، 247- 248؛ ابناثیر، 11 / 212-214، 215؛ ظهیرالدین، 70-71).
سلطان محمد در 554 ق درگذشت و گروهی از امرا به پشتیبانی خلیفه، سلیمان شاه را به سلطنت نشاندند و برای آرام ساختن ایلدگز كه خواهان فرمانروایی پسر خواندۀ خود ارسلان بن طغرل بود، حكومت او را بر اران تأیید كردند و ولایتعهدی را به ارسلان دادند (بنداری، 262-263؛ ظهیرالدین، 76). حكومت سلیمان كه از ملكداری یكسره غافل بود، بیش از 7 ماه نپایید و به تشویق امیر شرفالدین گرد بازو، ایلدگز ولیعهد را به همدان آورد و به نام ارسلان شاه بر تخت نشانید و خود با لقب «اتابك اعظم» سرپرستی او و رشتۀ كارها را در دست گرفت (بنداری، 271؛ ظهیرالدین، همانجا؛ راوندی، 277- 279؛ حسینی، 257- 258؛ ابن اثیر، 11 / 266-267). اما خلیفۀ عباسی حكومت ارسلان را به رسمیت نشناخت و وزیر ابن هبیره امرا و اتابكانی چون آق سنقر احمدیلی، اینانج، آقش و سنقر، حاكمان مراغه، ری و فارس را بر ضد ایلدگز برانگیخت و اینان خواستند محمد بن طغرل سلجوقی را كه تحت حمایت سنقر اتابك فارس بود، به سلطنت بردارند. ایلدگز در 555 تا 556 ق در جنگی در عراق عجم ایشان را بشكست و گریزاند (ظهیرالدین، 76-77؛ بنداری، 271-273؛ حسینی، 259-261؛ ابن اثیر، 11 / 268-271)، اما چون شاه گرجستان در غیبت ایلدگز به قلمرو او تاخته بود، وی بیدرنگ به اران بازگشت (ظهیرالدین، 77؛ راوندی، 286-287).
به طور كلی حكومت ایلدگز با قدرت تجدید حیات یافتۀ شاهان باگراتونی گرجستان مقارن بود و مقابله با نفوذ آنان در اران و آذربایجان یكی از مهمترین دل مشغولیهای ایلدگز به شمار میآمد (نک : باسورث، 178-179). پیش از این در حدود سال 548 ق به گزارش مورخ ارمنی، مخیتارگش (ص 487)، ایلدگز به خواهش گروهی از مسیحیان، گنجه را از دست رُوادی پسر عم خاص بیگ بن پلنگری بیرون آورده بود (نیز نک : بنداری، 214). گرچه ایلدگز اران را نیز آرام كرد و اسماعیلیان را كه به غارت آن پرداخته بودند، فرو كوبید، اما از سوی گرجیان همچنان تهدید میشد (مخیتارگش، 488)، تا سرانجام به نفوذ آنان در سرزمینهای ارمنینشین خاتمه داد و در حدود سال 558 ق همراه با ارسلان شاه و سكمان امیر خلاط ونیز شاه ارمن آنان را در هم شكست و شهر آنی را به امیر شاهنشاه شدادی داد و به همدان بازگشت (ابنازرق، 361، 362، 364؛ ظهیرالدین، 77، 78؛ قس: مخیتارگش، 489-490؛ نیز نک : مینورسكی، «مطالعاتی»، 28, 92-93). در 560 ق ایلدگز با اتابك فارس صلح كرد و روی به سركوب اینانج نهاد كه در ری فرمان میراند. جنگ و گریز حدود 3 سال به درازا كشید و سرانجام ایلدگز پس از قتل اینانج حكومت آن دیار را به فرزند خود نصرتالدین محمد داد (حسینی، 261-267).
ایلدگز كه در این ایام خود را از دو سوی، یعنی آل باوند در مازندران و ایل ارسلان خوارزمشاه كه مخالفان او را مدد میرساندند. در خطر میدید (لوتر، «پایان ... »، 223)، نخست به مازندران تاخت و دژ فیروزكوه را محاصره كرد، اما كاری از پیش نبرد و بـازگشت («در ابتدای دولت ... »، 112؛ نیز نک : ه د، آلباوند). سپس در 562 ق به دعوت مؤیدآیابه، امیر خراسان، برای مقابله با خوارزمشاهیان به راه افتاد، اما چون به بسطام رسید، مؤید عهد شكست و به اطاعت ایل ارسلان خوارزمشاه گردن نهاد و در نیشابور خطبه به نام او كرد. بدین ترتیب خراسان از قلمرو سلجوقیان بیرون آمد و ایلدگز به ناچار بازگشت (حسینی، 277- 278؛ قفس اوغلی، 98-100)، ولی با دخالت در رویدادهای كرمان كه بر سر جانشینی طغرل شاه، میان پسران او كشمكش در گرفته بود (563 ق)، از ارسلان، یكی از مدعیان دلخواه خود حمایت كرد و او را به عنوان حاكمی از سوی خود در آنجا برگماشت (حسینی، 279-281؛ محمد، 51-61).
اوضاع در غرب و شمال غربی برای اتابك و شاهزادۀ جوان او چندان مساعد نبود. در 563 ق اتحاد تازهای بین آقسنقر دوم، اتابك مراغه و خلیفۀ عباسی كه حكومت ارسلان را هرگز به رسمیت نشناخت، بر ضد دولت سلجوقی پدید آمد و آقسنقر به پشتیبانی خلیفه به مقابلۀ ایلدگز رفت، ولی از پسر و سردار او محمد پهلوان شكست خورد. با اینهمه، پهلوان با او از در صلح درآمد و به همدان بازگشت (ابن اثیر، 11 / 332). ایلدگز گرچه با لشكركشی به سوی آقسنقر، او را از توسعهطلبی بیشتر در فراسوی قلمرو احمدیلیان بازداشت، ولی این سلسله از آن پس نیز تا حدی به استقلال در مراغه فرمان راندند و ایلدگز كمتر در این ناحیه نفوذی داشت.
دربارۀ روابط ایلدگز با اتابكان موصل اطلاعات چندانی در دست نیست. با اینكه در 562 ق، قطبالدین مودود بن زنگی، اتابك موصل به تقاضای ایلدگز، خطبه به نام ارسلان كرد و با ایلدگز از در دوستی درآمد (نک : حسینی، 279). اما در 566 ق به سبب حمایت ایلدگز از سیفالدین غازی دوم، برادرزادۀ نورالدین محمود زنگی، نفوذش بر موصل به كلی برافتاد (ابناثیر، 11 / 362-365).
ایلدگز از آن پس در انتظام امور و تثبیت خود در دو ناحیۀ مهم امپراتوری سلجوقی، یعنی همدان و آذربایجان میكوشید (نک : حسینی، 282). او در اواخر عمر سخت درگیر نبرد با گرجیان شد كه پیوسته به نواحی مرزی میتاختند و حتی در 570 ق / 1174 م شهر آنی را از چنگ شدادیان بیرون آوردند. در همین سال نخستین حملۀ ایلدگز با شكست مواجه شد، ولی سپس با پسرانش، نصرتالدین محمد و قزل ارسلان و نیز شاه ارمن، صاحب اخلاط، مناطقی از قلمرو گرجیان را به باد غارت داد (ابن ازرق، 365؛ حسینی، 283؛ راوندی، 298- 299).
تاریخ مرگ ایلدگز را به اختلاف: 568 ق (ابناثیر، 11 / 388؛ حمدالله، 462)، 570 ق(راوندی، 300؛ حسینی، همانجا) و 571 ق (ظهیرالدین، 82؛ نیز نک : ابن ازرق، همانجا، كه آخرین تهاجم ایلدگز را به گرجستان در محرم همین سال دانسته است) آوردهاند، ظاهراً مرگ او در اواخر سال 570 یا اوایل 571 ق در نخجوان اتفاق افتاده است (نک : مینورسكی، «مطالعاتی»، 99).
ایلدگز در طول حكومت ارسلان، فرمانروای واقعی امپراتوری سلجوقی به شمار میآمد و ارسلان تنها نامی از سلطنت داشت. گفتهاند كه وی استبداد رأی ایلدگز پدر خواندهاش را خوش نمیداشت، اما مادرش با یادآوری تلاشهای ایلدگز در استواری حكومت سلجوقی كه قلمرو آن از مرزهای گرجستان تا كرمان كشیده شده بود، پسر را آرام میكرد (حسینی، 282؛ نیز نک : ابن اثیر، 11 / 388- 389؛ ذهبی، 21 / 112). ایلدگز را به هوشمندی و عدالت ستودهاند (ابن اثیر، همانجا). اقتدار وی به حدی بود كه مورخ ارمنی، مخیتارگش (ص 489) او را فرمانروای تمامی ایران میپنداشت.